خدا خیرش بده، فقط سر و صدا و غرغر نداره؛ اصلاح هم می کنه...
دو تا بچه نشسته اند و درباره فوتبالشان صحبت می کنند. هر دو، دوم ابتدایی هستند.
یکی می گوید: دروازه که هستی از توپ نترس، محکم باش
آن یکی می گوید: ولی من یک شوت محکم رو گرفتم. خیلی محکم بود، دستم درد گرفت. نزدیک بود دست کشم پاره بشه.
اولی به یکی از ضربه های پنالتی اشاره می کند و خوشحال است که گل کرده است و دومی از فاصله کم نقطه پنالتی ناراضی است.
...
دو تا بچه تازه از پای کامپیوتر بلند شده اند و یک دست فوتبال هیجان انگیز با هم داشته اند: یکی آلمان و دیگری اسپانیا. دو تا بچه که هر دو تا کلاس دوم ابتدایی هستند.
*
۵ دقیقه ای که سر سفره این دو تا با هم صحبت می کردند، من با لبخند تلخی بر لب، به یاد شما بودم.
اگر بخواهی کاری را انجام دهی، راهش را خواهی یافت
و اگر نخواهی بهانه اش را...
پی نوشت:
1- جناب آقای قرائتی امروز رادیو بودند و این قصار را فرمودند.
2- دوست دارم از دیدار دوشنبه مان با حضرت ماه، بنویسم، اما...
عکس روی دیوار، دستش را روی بینی اش گذاشته، یعنی ساکت! اینجا بعضی مریضند...
راست می گوید... سکوت دوای مرض قلب است.